|
|
نوشته شده در پنج شنبه 3 ارديبهشت 1394
بازدید : 2608
نویسنده : محمد اسلامی
|
|
کرامات عمر بن خطاب در كتب اهل سنتصداي عمر از مدينه تا فسا رسيداين قصه آن قدر معروف است كه حتي كتابهاي لغت نيز آن را نقل كردهاند . ما آن را از كتاب البداية و النهاية ابن كثير نقل ميكنيم :ذكر سيف عن مشايخه أن سارية بن زنيم قصد فسا و دار أبجرد فاجتمع له جموع ـ من الفرس و الأكرادـ عظيمة و دخم المسلمين منهم أمر عظيم و جمع كثير، فرأي عمر في تلك الليلة فيما يري النائم معركتهم و عددهم فخاوفت من النهار و أنهم في صحراء و هناك جبل إن اسندوا اليه لم يؤتوا ألاّ من وجه واحد. فنادي من الغد الصلاة جامعة، حتي اذا كانت الساعة التي رأي أنهم اجتمعوا فيها، خرج الي الناس و صعد المنبر، فخطب الناس و أخبرهم بصفة ما رأي، ثم قال: يا سارية! الجبل الجبل!!! ثم اقبل عليهم و قال ان الله جنودا و لعل بعضها أن لم يبلغّهم. قال: ففعلوا ما قال عمر، فنصرهم الله علي عدوهم و فتحوا البلد.جناب عمر بن خطاب در مدينه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آيات قرآن را مي خواند؛ يك دفعه سه مرتبه گفت: «يا ساريه الجبل»، همه ماندند كه چه اتفاقي افتاده؛ بعد از نماز از او پرسيدند كه چه شد وسط خطبه اين چنين گفتي؟ گفت: در حين خطبه خواندن، يك نگاهي كردم به ملكوت زمين و زمان، ديدم لشكري كه براي فتح نهاوند فرستاديم، دشمنان از 4 طرف مي خواهند محاصره كنند و آنها را از بين ببرند، فرمانده شان آقاي ساريه بود، او را صدا زدم كه بيائيد به طرف كوه و از يك طرف با دشمن بجنگيد، تا آنها از 4 طرف حمله نكنند؛ آنها هم آمدند به سمت كوه و جنگيدند. بعد از 3 ماه كه لشكر آمد به مدينه، سؤال كرديم كه آيا اين قضيه را شما هم ديديد؟ گفتند: بله، در فلان روز در بيابان نهاوند بوديم كه صداي عمر بن خطاب در فضا طنين انداز شد و همه لشكر هم صداي او را شنيدند و او از مدينه صدا زد: «يا ساري الجبل»، و اگر صداي عمر بن خطاب نبود، همه از بين رفته بوديم و اين پيروزي هم نصيب اسلام نمي شد..البداية و النهاية، ج7، ص94، قصه جنگ فسا و المغني ، عبد الله بن قدامه ، ج 10 ، ص 552 و الشرح الكبير ، عبد الرحمن بن قدامه ، ج 10 ، ص 387 و فيض القدير شرح الجامع الصغير ، المناوي ، ج 4 ، ص 664 و تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 87 و دقائق التفسير ، ابن تيمية ، ج 2 ، ص 140 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 244 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 5 – 6 و تاريخ اليعقوبي ، اليعقوبي ، ج 2 ، ص 156 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 42 – 43 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 1 ، ص 384 و تاريخ ابن خلدون ، ابن خلدون ، ج 1 ، ص 110 و تاج العروس ، الزبيدي ، ج 16 ، ص 327 .رود نيل تحت فرمان عمر..فخر رازي در تفسيرش از جمله مينويسد :الثاني : روي أن نيل مصر كان في الجاهلية يقف في كل سنة مرة واحدة وكان لا يجري حتى يلقى فيه جارية واحدة حسناء ، فلما جاء الإسلام كتب عمرو بن العاص بهذه الواقعة إلى عمر ، فكتب عمر على خزفة : أيها النيل إن كنت تجري بأمر الله فاجر ، وإن كنت تجري بأمرك فلا حاجة بنا إليك ! فألقيت تلك الخزفة في النيل فجرى ولم يقف بعد ذلك .تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 88 .رود نيل طغيان كرده بود و خانه هاي مردم داشت نابود مي شد. آمدند خدمت عمر بن خطاب كه اي خليفه رسول الله! به داد ما برس كه خانه هايمان رفت. جناب عمر بن خطاب گفت: يك سفالي براي من بياوريد؛ سريع براي او آوردند و با دست مباركش بر روي آن سفال نوشت :اگر به امر خداوند جاري مي شوي، پس جاري شو و اگر به امر خودت جاري مي شوي، ما كاري نداريم هر كاري مي كني بكن. بعد از آن، اين رودخانه ديگر طغيان نكرد و مردم از طغيان رود نيل راحت شدند.زمين از شلاق عمر ترسيد !فخر رازي مينويسد :الثالث : وقعت الزلزلة في المدينة فضرب عمر الدرة على الأرض وقال : اسكني بإذن الله فسكنت وما حدثت الزلزلة بالمدينة بعد ذلك .وزي در مدينه زلزله شديدي آمد و مردم ريختند بيرون و پناه آوردند به خليفه دوم، خليفه دوم شلاق خود را محكم بر زمين كوبيد و گفت: " آرام باش به اذن خدا " زمين هم آرام شد؛ بعد از آن، زمين مدينه ديگر زلزله نگرفت .آتش ، تحت فرمان عمر!الرابع : وقعت النار في بعض دور المدينة فكتب عمر على خزفة : يا نار اسكني بإذن الله فألقوها في النار فانطفأت في الحال .تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 88 .يكي از خانه هاي مدينه آتش گرفت و سرايت كرد به بخش أعظمي از خانه هاي مدينه. مردم مانده بودند حيران و سرگردان كه خانه ها آتش گرفته. عمر نوشت : " اي آتش به اذن خدا ساكن و خاموش شو" و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه ساكت و خاموش شد .اين نمونه كوچكي بود از غلوهاي اهل سنت در باره خليفه دوم . اگر خداي نخواسته يكي از شيعيان عين همين مطالب را در باره امير المؤمنين يا يكي ديگر از ائمه عليهم السلام نقل كند ، فوراً او را متهم به غلو كرده و فتوي به كفر او ميدهند .آهاي وهابي ها ! شما چه جوابي به اين مطالب داريد؟؟.. از شما که اين فضايل را بيان کردين ممنونم و تشکر مي کتم اما سوالي برايم پيش امد چرا جناب خليفه با اين همه معجزات در جنگ احد ان شلاق زمين کش خود را بيرون نياوردند و ترجيح دادن به سرعت فرار کنند خب شايد احتمالا شلاق تا آن روز کشف نشده بود! اگر شیعه اینها را نقل کند می شود غالی و اگر اهل سنت نقل کند می شود کرامت! من از اهل سنت انتظار جواب دادن به این مطلب را ندارم ولی انتظار دارم کمی تفکر و تعقل کنند در مورد همه مطالب این وبلاگ.. ..
:: برچسبها:
کرامات عمر بن خطاب در كتب اهل سنت ,
صداي عمر از مدينه تا فسا رسيد ,
کرامات خلفای اهل سنت ,
غلوهای اهل سنت ,
آیا اهل سنت عمر بن خطاب را شجاع می دانند ,
سایت وااسلاماه ,
دروغ سایت وااسلاماه ,
شخصیت عمر بن خطاب ,
راه سخت نجات ,
اهل سنت زاهدان ,
اهل سنت خواف ,
آیا شیعه غالی است ,
چرا اهل سنت تعصب دارد ,
آیا عمر بن خطاب فضیلت دارد ,
فراریان جنگ حنین چه کسانی بودند ,
مولوی عبدالحمید ,
مناظره شیعه و سنی ,
مولوی خیرشاهی ,
فراریان جنگ احد چه کسانی بودند ,
سایتهای اهل سنت ,
سنت2 ,
اهل سنت بخوانند ,
اهل تشیع یا اهل تسنن ,
محمد اسلامی ,
شبهات اهل سنت ,
شبهات وهابیت ,
جوان شیعی ,
شیعه جواب می دهد ,
آیا اهل سنت حق است ,
روایات در مورد فضایل عمر بن خطاب ,
omar ibn khatab ,
,
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 66 صفحه بعد
|
|
|